Einleitung Flashcards
das Resultat
1 نتیجه
1. Heute werden die ersten Resultate veröffentlicht.
1 . امروز اولین نتایج منتشر خواهند شد.
2. Das Resultat ist gleich null.
2. نتیجه صفر است.
3. Über das Resultat unserer Bemühungen sind wir uns noch nicht im Klaren.
3. ما هنوز در مورد نتیجه تلاش های خود روشن نیستیم.
verwirklichen
1 عملی کردن محقق ساختن
1. Er hat gute Ideen, aber er kann sie nicht verwirklichen.
1 . او ایده خوبی دارد ولی نمیتواند آن را محقق بسازد.
2. Ich war glücklich, als ich meinen Plan endlich verwirklichen konnte.
2 . من خوشحال بودم وقتی که توانستم در نهایت برنامهام را عملی کنم.
3. Glauben Sie mir: Das, was wir wirklich erträumen können, das können wir auch verwirklichen!
3.باور کنید: آنچه واقعاً می توانیم رویای آن را داشته باشیم ، می توانیم آن را نیز عملی کنیم!
die Führung
1 مدیریت رهبری
2 سیاحت تور (کنترل شده)، گردش
مثال 1
1. Er alleine ist für die Führung des Geschäfts verantwortlich.
1 . او به تنهایی مسئول مدیریت مغازه است.
2. Der Manager übernahm die Führung des Projekts, damit der Betrieb das Ziel erreichte.
2. مدیر پروژه را بر عهده گرفت تا عملیات به هدف برسد.
3. Der Geschäftsführer hat die Führung über das Personal und entschied leider bei dem Konkurs, 500 Arbeiter zu entlassen.
3. مدیر مسئول کارکنان است و متأسفانه تصمیم به اخراج 500 کارگر در ورشکستگی گرفت.
مثال 2
1. Die Führung durch das Haus beginnt in 3 Minuten.
1 . تور داخل خانه تا سه دقیقه دیگر شروع می شود.
2. Um 14.00 Uhr gibt es eine Führung durch das Schloss.
2 . ساعت 14 یک تور داخل قلعه هست.
3. Viele Museen bieten Führungen an.
بسیاری از موزه ها تورهای راهنما را ارائه می دهند.
die Praktik
1 روش شیوه
- Die Praktiken der Banken müssen sich ändern, wie die Finanzkrise zeigt.
- همانطور که بحران مالی نشان می دهد ، عملکرد بانک ها باید تغییر کند.
- Diese Praktik war in China ursprünglich sehr beliebt.
- این عمل در اصل در چین بسیار رایج بود.
- Seitdem ist das Vorkommen dieser Praktik stetig zurückgegangen.
- از آن زمان ، بروز این عمل به طور پیوسته کاهش یافته است.
grundsätzlich
1 اساسی بنیادی
1. Wir müssen die grundsätzlichen Ideen unserer Firma vertreten.
1 . ما باید به ایدههای بنیادی شرکتمان معتقد باشیم.
2. Wir sollten zuerst die grundsätzlichen Fragen klären.
2 . ما بهتر است که در ابتدا سوالهای اساسی را روشن کنیم.
3. Ich bin grundsätzlich gegen diesen Vorschlag.
3. من اساساً مخالف این پیشنهاد هستم.
das Verfahren
1 روند دادرسی (حقوق)
1. Bierbrauen ist ein ziemlich komplexes Verfahren.
1 . ساختن آبجو یک روند نسبتا پیچیده است.
2. Der Angeklagte hat die Kosten des Verfahrens zu tragen.
2 . متهم باید هزینههای دادرسی را به عهده بگیرد.
3. Über das Verfahren müssen wir uns noch verständigen
3. ما هنوز باید در مورد روش توافق کنیم
weil
چون چراکه
1. Der Boden ist nass, weil es geregnet hat.
1 . زمین خیس است، جون باران آمده.
2. Er kommt nicht, weil er arbeitet.
2 . او نمی آید، چون او کار می کند.
3. Martin liegt noch im Bett, weil er gestern ja zu lange ferngesehen hat.
3. مارتین هنوز در رختخواب است زیرا دیروز خیلی طولانی تلویزیون تماشا می کرد.
können
1 بلد بودن
2 توانستن
3 ممکن بودن اجازه داشتن
مثال 1 etwas können چیزی بلد بودن 1. Er kann kein Französisch. 1. او اصلا فرانسه بلد نیست. 2. Ich kann Deutsch und Russisch. 2. من آلمانی و روسی بلد هستم. 3. Kannst du schwimmen? 3. شنا بلدی؟ کاربرد فعل können به معنای بلد بودن از فعل "können" به معنای تسلط داشتن بر چیزی یا از عهده کاری برآمدن نیز میتوان استفاده و آن را در زبان فارسی به (بلد بودن) ترجمه کرد. مثال: "der Schüler kann das Gedicht immer noch nicht" (دانشآموز هنوز شعر را بلد نیست.) باید توجه داشت در این ساختار از فعل "können" نه به عنوان فعل وجهی (Modalverb) بلکه فعل اصلی جمله استفاده شدهاست.
مثال 2
1. Das kann er auch nicht erklären, bitte frage jemand anderen.
1 . او هم نمی تواند آن را توضیح دهد. لطفا از یک نفر دیگر بپرسید.
2. Heute, kann ich nicht schwimmen, ich bin erkältet.
2 . امروز نمی توانم شنا کنم، سرما خوردم.
3. Ich kann den schweren Koffer nicht tragen.
3 . من نمی توانم این چمدان سنگین را حمل کنم.
4. Können Sie mir helfen?
4 . می توانید به من کمک کنید.
توضیحاتی در رابطه با این فعل
افعال مدال (Modalverb) یا وجهی، افعالی کمکی هستند که با اضافه شدن به جمله شرایطی خاص مانند: توانایی، اجبار، اجازه داشتن و … را نشان میدهند. این فعل یکی از این افعال است. به مثالهای زیر توجه کنید :
“.Er kann Gitarre spielen” : (او میتواند گیتار بنوازد.) به معنای توانایی انجام کاری را داشتن.
“.Ich weiß, dass ich mich auf dich verlassen kann” (من میدانم که میتوانم بر روی تو حساب باز بکنم.) به معنای امکان انجام کاری را داشتن.
“?Kann ich noch ein Stück Kuchen haben” (آیا هنوز میتوانم که یک تکه شیرینی داشته باشم؟) به معنای اجازه انجام کاری را داشتن.
باید توجه داشت در این ساختار فعل کمکی “können” همیشه به همراه حالت مصدری فعل (Infinitiv) ظاهر میشود.
مثال 3
1. Kann ich jetzt nach Hause gehen?
1 . ممکن است من حالا به خانه بروم؟ [اجازه هست من حالا به خانه بروم؟]
Es/das Wetter/… kann sein …
ممکن است …
1. Es kann sein, dass es heute noch regnet.
1. ممکن است که امروز هم باران ببارد.
2. Sei nicht traurig, das Wetter kann morgen schon besser sein.
2. غمگین نباش، هوا ممکن است فردا بهتر باشد. [می تواند فردا بهتر باشد.]
کاربرد فعل können به معنای ممکن بودن
از افعال وجهی (Modalverb) در زبان آلمانی برای احتمال رخ دادن یک اتفاق نیز میتوان استفاده کرد. بر اساس این قاعده میتوان از فعل وجهی “können” به معنای (ممکن بودن) استفاده کرد.
باید توجه داشت در این ساختار باید در کنار فعل وجهی از فعل دیگر در حالت مصدری (Infinitiv) استفاده کرد.
werden
1 شدن
2 [فعل کمکی]
توضیح 2
توضیحاتی در رابطه با این فعل در حالت کمکی
از فعل werden به عنوان فعل کمکی معمولا برای ساختن زمان آینده یا حالت مجهول استفاده میشود. به مثالهای زیر توجه کنید:
“.Sie wird es vergessen haben : او احتمالا آنرا فراموش کردهاست.”
“.Ihm wird doch nichts passiert sein : امیدوارم که برای او اتفاقی نیفتاده باشد.”
“.Ein Mann wurde angefahren : یک مرد زیر گرفته شدهاست.”
مثال 1 etwas werden چیزی شدن 1. Er wird Arzt. 1. او دکتر میشود. 2. Sie wird Lehrerin. 2. او آموزگار میشود. verrückt/blind/... werden دیوانه/نابینا/... شدن Warum fährst du so schnell? Bist du verrückt geworden?! چرا اینقدر سریع رانندگی میکنی؟ آیا دیوانه شدی؟ rot/sauer/blass/kalt werden قرمز/ترش/بیرنگ/سرد شدن Die Fotos sind gut geworden. عکسها خوب شدند. jemandem wird besser/schlecht کسی حال بهتر/بد داشتن Mir wird besser. بهترم. [حالم بهتر است.] jemandem wird kalt/warm کسی احساس سرما/گرما کردن Mir wird warm. گرمم شد. [احساس گرما میکنم.] anders werden چیز دیگری شدن [تغییر کردن] 1. Dein Gesicht wird rot. 1. صورت تو قرمز میشود. 2. Es wird langsam dunkel. 2. به آرامی تاریک میشود. es wird kalt/warm هوا سرد/گرم شدن Es wird kalt. هوا سرد شدهاست.
مثال 2
1. Morgen werde ich die Akten sortieren.
1 . فردا من اسناد را مرتب خواهم کرد.
2. Wir werden dieses Jahr zu Hause bleiben.
2 . ما امسال در خانه خواهیم ماند.
3. Alle diese Vorschläge werden im Herbst diskutiert werden.
3. همه این پیشنهادات در پاییز مورد بحث و بررسی قرار می گیرند.
einsetzen
1 استخدام کردن به کار گرفتن، استفاده کردن وارد کردن
2 تعهد کردن متعهد شدن، به کار گرفتن [تلاش کردن] (sich einsetzen)
3 خود را وقف کردن (sich einsetzen)
مثال 1
jemanden einsetzen
کسی را استخدام کردن
Ich glaube, wir müssen jemanden einsetzen, der sich um die Organisation kümmert.
من فکر می کنم، ما باید یک نفر را استخدام کنیم تا به سازمان رسیدگی کند.
etwas (Akk.) einsetzen
چیزی را به کار گرفتن [به خدمت گرفتن]
1. Wir sollten ihn als Leiter der Kommission einsetzen.
1. ما باید او را رئیس کمیسیون کنیم.
2. Dem Patienten wurde ein neues Herz eingesetzt.
2. قلب جدیدی به بیمار وارد شد.
3. Labors müssen ihre Ressourcen optimal einsetzen.
3. آزمایشگاه ها باید از منابع خود بهینه استفاده کنند.
مثال 2 sich (Akk.) einsetzen به چیزی متعهد شدن dafür einsetzen,dass... متعهد شدن که... 1. Peter hat sich dafür eingesetzt, dass ich den Job bekomme. 1. "پیتر" متعهد شد که من کار را میگیرم. 2. ich werde mich bei deinem Vater für dich einsetzen 2. من با پدرت برای تو تلاش خواهم کرد
مثال 3
sich für etwas (Akk.) einsetzen
خود را وقف چیزی کردن
1. Er setzte sich für seine Leute mit aller Kraft ein.
1. او با تمام توان خود را برای مردمش وقف کرد.
2. er hat sich [in dieser Sache] tatkräftig, selbstlos eingesetzt
2. او فعالانه و از خودگذشتگی بود [در این موضوع]
3. die Spieler haben sich voll eingesetzt
3. بازیکنان همه چیز خود را داده اند
wenden
1 دور زدن
2 مراجعه کردن (sich wenden)
3 برگرداندن
مثال 1
1. Sie müssen zurückfahren, aber hier dürfen Sie nicht wenden.
1 . شما باید برگردید، اینجا شما اجازه ندارید دور بزنید.
2. Er wendete das Auto mitten auf der Kreuzung, wodurch es zum Unfall kam.
2. او ماشین را در وسط تقاطع چرخاند و باعث تصادف شد.
3. das Heu muss gewendet werden
3. یونجه باید برگردانده شود
مثال 2
1. Meine Mutter sagt, ich könne mich mit meinen Problemen immer an sie wenden.
1. مادرم می گوید من همیشه می توانم با مشکلاتم به او رجوع کنم.
2. Sie können sich in dieser Angelegenheit jederzeit an mich wenden.
2 . شما میتوانید درباره این موضوع هر موقع به من مراجعه کنید.
3.an wen muss ich mich wenden?
3. با کی باید صحبت کنم؟
مثال 3
etwas (Akk.) wenden
چیزی را برگرداندن [از آن رو کردن]
1. Oh! Ich habe den Braten nicht gewendet.
1. اوه، من گوشت را برنگرداندم.
2. Wenden Sie bitte das Omelett in der Pfanne!
2. لطفا املت داخل تابه را برگردانید.
3. Man kann es drehen und wenden, wie man will, es kommt immer dasselbe heraus: Grau ist der Hecht, die Frau hat recht – der Hecht ist grau, recht hat die Frau.
3. می توانید آن را هر طور که می خواهید بچرخانید ، همیشه یکسان می شود: اردک ماهی خاکستری است ، زن حق دارد - اردک ماهی خاکستری است ، زن حق دارد.
den Kopf/den Blick/… wenden
سر/نگاه/… را برگرداندن
Sie wandte ihre Blicke hin und her.
او نگاهش را این سو و آن سو میچرخاند.
die Kompetenz
1 مهارت ویژگی، توانایی
1. Die neue Schule hat die soziale Kompetenz meines Sohnes sehr verbessert.
1 . مدرسه جدید، مهارتهای اجتماعی پسرم را خیلی بهبود داده است.
2. Ich habe die richtigen Kompetenzen und Fähigkeiten für den Job.
2 . من برای شغل دارای تواناییها و ویژگیهای مناسبی هستم.
3. Ich zweifle an der Kompetenz meines Augenarztes.
من به صلاحیت چشم پزشک خود شک دارم.
wissen
1 دانستن شناختن
2 توانستن مقدور بودن، توانایی داشتن
3 به یاد آوردن به خاطر آوردن
توضیح 2
توضیحاتی در رابطه با این فعل
فعل “wissen” به معنای (توانستن) را میتوان با عبارت “in der Lage sein” مترادف دانست؛ باید توجه داشت که این فعل همیشه به همراه “zu+Infinitiv” ظاهر میشود.
مثال 1 1. Ich weiß nicht, wo er wohnt. 1 . من نمیدانم او کجا زندگی میکند. 2. Weißt du, wie der Hausmeister heißt? 2 . میدانی، اسم سرایدار چیست؟ 3. Ich weiß, dass ich nichts weiß. 3. من می دانم که هیچ چیز نمی دانم. etwas (Akk.) wissen چیزی را شناختن [دانستن] 1. Ich weiß ein gutes Lokal. 1. من یک رستوران خوب میشناسم. 2. Woher wissen Sie das? 2. این را از کجا میدانی؟ Ich weiß, dass... من میدانم که... Ich habe nicht gewusst, dass Pascal verheiratet ist. من نمیدانستم که "پاسکال" متاهل است. nichts von einer Sache wissen هیچچیز درباره یک چیز دانستن ein Mittel gegen etwas wissen یک دارو برای چیزی شناختن etwas genau/mit Sicherheit/ungefähr/... wissen چیزی دقیق/با اطمینان/تقریبا/... دانستن کاربرد فعل wissen به معنای دانستن ".Wenn ich nur wüsste, ob er kommt" (فقط اگر میدانستم که او میآید.)
مثال 2 etwas (Akk.) zu machen wissen توانایی انجام دادن کاری etwas (Akk.) zu schätzen wissen توانایی حدسزدن چیزی را داشتن 1. sie weiß etwas aus sich zu machen 1. او می داند چگونه از خودش چیزی بسازد 2. er wusste manches zu berichten 2. او چیزهایی برای گزارش دادن می دانست
مثال 3 etwas (Akk.) wissen چیزی را به یاد آوردن Weißt du noch, wie schön es damals war? آیا تو به یاد میآوری که این آنوقت چقدر زیبا بود؟
das Wissen
1 دانش فهم، آگاهی
Wissen um etwas
آگاهی درباره چیزی
Das Wissen um die Gefährlichkeit der Angelegenheit
آگاهی از اینکه این موضوع خطرناک است
Wissen haben
دانش [آگاهی] داشتن
1. Er hat ein großes Wissen über Pflanzen.
1. او دانش زیادی در مورد گیاهان دارد.
2. Sie hat auf diesem Gebiet ein großes Wissen.
2. او دانش زیادی در این بخش دارد.
3. er musste unbedingt sein Wissen anbringen
او کاملاً باید دانش خود را به کار می گرفت
anwenden
1 استفاده کردن به کار بردن
1. Diese Salbe muss man dreimal am Tag anwenden.
1 . از این پماد باید سه بار در روز استفاده کرد.
2. Weißt du, wie man dieses Mittel anwendet?
2 . آیا میدانی از این ماده چطور میشود استفاده کرد؟
3. Als er ein Loch in die Wand bohren wollte, entschied er sich, zunächst den kleinsten Bohrer anzuwenden.
3. هنگامی که می خواست دیوار را سوراخ کند ، تصمیم گرفت ابتدا از کوچکترین مته استفاده کند.