Before Flashcards

1
Q

exception

A

استثنا

[ ik-sep-shuh n ]

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
2
Q

context

A

زمینه، شرایط

[ kon-tekst ]

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
3
Q

apply

A

زدن به، مالیدن به. به کار بردن. سعی و مراقبت کردن. مناسب بودن، وارد بودن، مراجعه کردن، درخواست کردن از، درخواستنامه پر کردن.
[ uh-plahy ]

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
4
Q

tailor

A

دوخت و دوز کردن، سازگار کردن، جور کردن، مناسب کردن

[ tey-ler ]

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
5
Q

suit

A

جور کردن، متناسب کردن، متوافق کردن. شایستن، مناسب بودن، (جامه) دست، کت و شلوار، پیراهن و دامن
[ soot ]

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
6
Q

adopt

A

به فرزندی (فرزند خواندگی) پذیرفتن ،اقتباس کردن ،اتخاذ کردن، اختیار کردن، انتخاب کردن ،قبول کردن، تصویب کردن
[ uh-dopt ]

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
7
Q

foreword

A

پیش‌گفتار

[ fawr-wurd, -werd, fohr- ]

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
8
Q

justification

A

توجیه، انگیزه‌نمایی، برهان‌نمایی، علت‌نمایی. حقانیت، مجوز

[ juhs-tuh-fi-key-shuh n ]

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
9
Q

themes

A

موضوع، باره، جستار، فرهشت، مضمون ،(امور هنری) تم، بن‌مایه ،(امریکا - آموزش) انشا، رساله‌ی کوتاه، خود نوشت
[ theem ]

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
10
Q

appraisal

A

برآورد، ارزیابی (در بررسی میزان خسارت و یا تعیین ارزش چیزی)، تخمین، ارزشیابی
[ uh-prey-zuh l ]

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
11
Q

prioritize

A

برحسب ارجحیت رده‌بندی کردن، سزیده‌سنجی کردن، اولویت بندی کردن
[ prahy-awr-i-tahyz, -or- ]

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
12
Q

schedule

A

برنامه، زمان‌بندی، برنامه‌ی زمان‌بندی شده، ترتیب زمانی، جدول زمانی
[ skej-ool, -ool, -oo-uhl; British shed-yool, shej-ool ]

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
13
Q

procedure

A

شیوه، فراروند، روش، گواسه، طرز عمل، رویه، روال، اسلوب عملکرد، پردازه
[ pruh-see-jer ]

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
14
Q

progress

A

پیشرفت کردن، ترقی کردن، پیش رفتن، جلورفتن

[ noun prog-res, -ruhs or, esp. British, proh-gres; verb pruh-gres ]

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
15
Q

peer

A

(به ویژه از نظر قانون یا رتبه) برابر، همال، همگن، هم تراز، هم سنخ، هم رتبه، نظیر، هم ارج ،هم سن و سال، هم سن، همسال ،(قدیمی) برابر بودن (با)، همگن شدن یا بودن//// (با کنجکاوی یا دقت) نگاه کردن، خیره شدن به، زل زل نگاه کردن، چشم دوختن به ،پدیدار شدن، سر در آوردن، در آمدن
[ peer ]

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
16
Q

process

A

فرایند، روند، جریان. فرایند کردن، به‌عمل آوردن، پرداخت کردن

[ pros-es; especially British proh-ses ]

17
Q

journey

A

سیر، گذشت (از یک مرحله یا زمان و غیره به مرحله‌ی دیگر)

[ jur-nee ]

18
Q

guideline

A

خط مشی، معیار عمل، رهنمود، رهبرد، شاقول، دستورالعمل، مهار

[ gahyd-lahyn ]

19
Q

initiate

A

آغاز کردن، آغازیدن، پای پیش نهادن، شروع کردن

[ verb ih-nish-ee-eyt; adjective, noun ih-nish-ee-it, -eyt ]

20
Q

boundary

A

مرز، حد، سرحد، کران

[ boun-duh-ree, -dree ]

21
Q

consideration

A

تفکر، تامل، بررسی دقیق، پاداش، مزد، اجرت، دستمزد. اهمیت.

[ kuhn-sid-uh-rey-shuhn ]

22
Q

embed

A

. در بر گرفتن، در خود جادادن (آجر و غیره) کار گذاشتن، قرار دادن
[ verb em-bed; noun em-bed ]

23
Q

outline

A

“نمای بیرونی. خلاصه، رئوس مطالب، برون‌نما کردن، برون‌خط کشیدن، خلاصه کردن، کوته‌وار کردن, نقشه‌ی کلی (بدون جزئیات)، طرح کلی
“[ out-lahyn ]

24
Q

alignment

A

توازن، تنظیم، هم‌صف بودن، هم‌راستایی، هم‌محوری. همکاری، پیوند، اتحاد. خط محور، ردیف، صف، مسیر، خطکشی، خرند
[ uh-lahyn-muh nt ]

25
Q

further

A

بیشتر، دیگر، اضافی. دورتر (مسافت یا زمان)، فراتر، پس تر

[ fur-th er ]

26
Q

in outline

A

به طور خلاصه، با ذکر رئوس مطالب

27
Q

comprise

A

شامل بودن، دربرداشتن، متشکل بودن (از)، تشکیل دادن

[ kuh m-prahyz ]

28
Q

concept

A

برداشت، فرایافت، مفهوم، معنی کلی، اندیشه کلی

[ kon-sept ]

29
Q

threat

A

تهدید

[ thret ]

30
Q

process

A

فرایند، روند، جریان، فراشد، فراگرد، فرگرد، روش، روال ،(زیست شناسی) زائده، برآمدگی ،(حقوق) اقدام قضایی، دادخواهی، ورقه‌ی احضار به دادگاه، خواست برگ ،(کامپیوتر) پردازش، پردازش کردن ،(طبق فرایند یا شیوه‌ی خاصی) آماده کردن، تهیه کردن، رسیدگی کردن، فرایند کردن، به‌عمل آوردن، پرداخت کردن ،(حقوق) به دادگاه احضار کردن، فراخواست کردن ،(طبق روش خاصی) تهیه شده، پردازش شده، فرایندی ،روال، طرز انجام، دستورالعمل ،ظهور، ظاهر کردن فیلم ،(حقوق) مورد تعقیب قضایی قرار دادن، به دادگاه کشیدن
[ pros-es; especially British proh-ses ]

31
Q

covers

A

پوشاندن، مستور کردن یا شدن، پوشیده شدن،

[ kuhv-er ]