504 words Flashcards
keen
١- مشتاق. ٢- شامه تيز، حساس. ٣- تيز، برنده
١- kingها، keen هستند كه چندبار ازدواج كنند
٢- kingها، سگ هاشون شامه keenي دارند
٣- kingها، باچاقوهاي keen استيك مي خورند.
abondon
رها كردن، ترك كردن
بند را رها كن.
Jealous (adj)
حسود
ادم jealous هميشه در جلز و ولز است
Tact (n.)
تاكتيك، مهارت
تاكتيك، تدبير
Oath (n.)
قسم، فحش
زابني ها اول مسابقه به هم oath مي كويند
اول فحش فارسي
Vacant (adj.)
خالي
Way هراز هركز vacant نيست
Hardship
سختي
سخت : hard
Gallant
شجاع، احترام به خانمها
ماشين ميستوبيشي كالانت خيلي gallant هست.
و ماشين كالانت جلوي خانمها مي ايستد
Data (n.)
داده ها، اطلاعات
داده ها، ديتا
Unaccustomed (adj.)
نااشنا
من با customer شما unaccustomed هستم
Bachelor (n., adj.)
مدرك ليسانس، مجرد
بجه لر اكرجه مدرك bachelor داره اما هميشه bachelor مي مونه
Qualify (v.)
شايسته بودن، كيفيت لازم را براي انجام كار را داشتن
كيفيت : quality
Conceal (v.)
بنهان كردن
اين كه من كلاس رو cancel كردم، شما conceal كن
Corpse (n.)
جسد
هركس corpse را ببينه، كب ميكنه.
Dismal (adj.)
تيره و تار
اكر روي صورتت دستمال بكشي همه جا dismal مي شه
Frigid (adj.)
سرد
فريزر خيلي frigid هست
Inhabit (v.)
ساكن شدن
Habit نداريم كه در شهر شما inhabit بشيم
numb (adj.)
بي حس، كرخ، سر
اينقدر نم نم نم كرد زبونش numb شد
peril (n.)
خطر
مايع ظرفشويي بريل براي دست peril داره
recline (v.)
دراز كشيدن، لم دادن
او روي recline، line كرد
Shriek (v., n.)
جيغ كشيدن
هركس شرك رو ببينه shriek مي كشه
Sinister (adj)
نحس، شوم
٣٠ نيست كه عدد sinister، اون عدد ١٣ است.
tempt (v.)
جذب كردن
تم راستان همه را به خودش tempt كرد
Wager
شرط بندي
بعضي ها در wager، جر زني مي كنند
Typical (adj)
عادي، معمولي
تيپش خيلي typical هست
Minimum (n., adj.)
كمترين حد
بالاترين حد maximum
Scarce (adj.)
سري car، S بنز در تهران خيلي scarce هست
Annual (n., adj.)
سالانه
خانم Anna به صورت annual مسافرت مي رود
Persuade (v.)
متقاعد كردن
زيباييهاي سوئد همه رو persuade مي كنه كه برن ببيننش
Essential (adj.)
ضروري
پوشيدن شال در ايران essential است
Blend (v., n.)
مخلوط كردن
مخلوط كن blender
Visible (adj.)
آشكار، نمايان
پشه ويز ويز مي كنه، اما visible نيست
Expensive (adj.)
گران، قيمتي
ارزان cheap
talent (n.)
هوش، استعداد
هركس talent زيادي داشته باشد، ميتونه تله هاي خوبي بذاره
Devise (v.)
اختراع كردن
ديوها روش هايي را device مي كنند كه انسانها را بخورند
wholesale (adj, adv.)
فروش كلي، عمده فروشي
كل، عمده whole
فروش sale
vapor (n.)
بخار، مه
Way شمال پر از vapor است
eliminate (v.)
حذف كردن
الميرا قندون فاميلي اش را eliminate كرد
villain (n.)
جاني، جنايتكار
Willy Walker يك villain امريكايي بود
dense (adj.)
شلوغ، انبوه
در جاهاي dense نمي شود dance كرد
utilize (v.)
استفاده كردن
اگر مي خواهيد توي برف ليز نخوريد بايد از چكمه utilize كرد
humid (adj.)
مرطوب
حميد هميشه دستش humid هست
theory (n.)
تئوري، نظريه
descend
پايين آمدن
descend پايين آمدن (d)
Ascend بالا رفتن (A)
circulate (v.)
چرخيدن
در سيرك حيوانات circulate مي كنند
enormous (adj.)
بزرگ، عظيم
خانم ها از enormous mouse مي ترسند
predict (v.)
پيش بيني كردن
پيش =pre
ديكته گفتن dict (ديكته حذف مي كنيم)
از پيش گفتن
vanish (v.)
ناپديد شدن
عقرب نيش مي زنه، بعد سريع vanish مي شه
tradition (n.)
رسم، سنت
tradition ما اين بود كه با شن خانه بسازيم
rural (adj.)
روستايي
burden (n.)
بار، زحمت
بار
campus (n.)
كمپ دانشگاهي
كمپ دانشگاهي
Majority (n.)
اكثريت
ماژور
حداقل، مينور minority
assemble (v.)
جمع كردن، سرهم كردن
اين كامپيوتر را سمبل نكن، بلكه assemble كن
Explore (v.)
جستجو كردن
پدر من پلو را explore مي كند
topic (n.)
موضوع، عنوان
موضوع، عنوان
debate (v., n.)
بحث كردن، گفتگو
در بيت من debate نكن
evade (v.)
گريختن
بعضي ها در عيد از عيدي دادن evade مي كنند
probe (v.)
جستجو كردن
مادر من رُب را probe مي كند
reform (v.)
اصلاح كردن
re+form دوباره
approach (v., n.) (2)
راه و روش، نزديك شدن
١- براي كشتن cockroach (سوسك)، ٢تا approach وجود دارد
٢- يك cockroachبه من approach كرد
detect (v.)
يافتن
detective Alavi همه جنايات را detect مي كرد
defect (n.)
نقص
ديفرانسيل ماشينم دچار defect شده
employee (n.)
كارگر، كارمند
اين پلويي كه اون employee پخته، خوشمزه نيست
neglect (v.)
ناديده گرفتن
اگر زياد نق بزني مردم شما را neglect مي كنند
deceive (v.)
گول زدن
اين سيب بود كه حضرت آدم را deceive كرد
undoubtedly (adj.)
بدون ترديد
٢ به شك، ٢به doubt
Un=not
popular (adj.)
شايع، رايج، معمول
پاپ ها در شهر رُم popular هستند
thorough (adj.)
كامل
يارو همه كارش رو thorough انجام ميده
client (n.)
مشتري، موكل
به client ما اينقدر lie نگو
comprehensive (adj.)
كامل
=complete
defraud (v.)
گول زدن، كلاه برداري
فرويد با نظريه هاش همه را defraud كرد