504 Words Flashcards
Abandon
1.desert
2.leave without planning to come back
3.quit
۱.ترک کردن
۲.ترک کردن بدون قصد بازگشت
۳.دست کشیدن از
Keen
1.sharp
2.eager
3.intense
4.sensitive
۱.تیز
۲.مشتاق
۳.شدید
۴.حساس
Jealous
1.Afraid that the one you love might prefer some one else
2.wanting that someone else has
۱.هراسان از اینکه شخصی را که دوست دارید ممکن است دیگری را ترجیح دهد.
۲.خواستن آنچه شخص دیگری دارد
۳.حسود
Tact
1.Ability to say the right thing
۱.توانایی گفتن سخن مناسب
۲.تدبیر
۳.کیاست
Oath
1.a promise that something is true
2.a curse
۱.سوگند به اینکه چیزی درست است
۲.دشنام
Vacant
1.Empty
2.not filled
۱.خالی
۲.پر نشده
Hardship
1.something that is hard to bear
2.difficulty
۱.چیزی که تحمل آن سخت است
۲.دشواری
Gallant
1.brave
2.showing respect for women
۱.شجاع
۲.کسی که برای خانم ها احترام نشان می دهد.
Data
1.facts
2.information
۱.حقایق
۲.اطلاعات
Unaccustomed
1.not used to something
۱.به چیزی عادت نداشتن
Bachelor
1.a man who has not married
۱.مردی که ازدواج نکرده است
Qualify
1.become fit
2.show that you are able
۱.صلاحیت داشتن
۲.واجد شرایط بودن
Corpse
1.a dead body,usually of a person
۱.جسد،معمولا مربوط به شخص
Conceal
1.hide
۱.پنهان کردن
Dismal
1.dark and depressing
۱.تاریک و دلگیر
Frigid
1.very cold
۱.خیلی سرد
Inhabit
1.live in
۱.اقامت داشتن در
Numb
1.without the power of feeling
2.deadened
۱.بدون قدرت احساس ، بی حس
۲.کرخت
Peril
1.danger
۱.خطر
Recline
1.lie down
2.stretch out
3.lean back
۱.خوابیدن
۲.دراز کشیدن
۳.لم دادن
Shriek
1.scream
۱.جیغ،جیغ زدن
Sinister
1.evil
2.wicked
3.dishonest
4.frightening
۱.پلید
۲.شرور
۳.متقلب
۴.وحشتناک
Tempt
1.try to get someone to do something
2.test
3.invite
۱.تلاش به وادار کردن کسی برای انجام کاری
۲.امتحان کردن
۳.دعوت کردن
۴.وسوسه کردن
Wager
1.bet
۱.شرط،شرط بندی کردن
typical
1.usual
2.of a kind
۱.متداول
۲.از یک نوع
Minimum
- The least possible amount
2.the lowest amount
۱.حداقل مقدار ممکن
۲.با نازل ترین مقدار
Scarce
1.Hard to get
2.rare
۱.معدود
۲.کمیاب
Annual
1.once a year
2.something that appears yearly or lasts for a year
۱.سالیانه
۲.تشکیل یا تکمیل شده در یک سال
Persuade
1.win over to do or believe
2.make willing
۱.متقاعد ساختن
۲.ترغیب کردن
Essential
1.necessary
2.very important
۱.ضروری
۲.خیلی مهم
Blend
1.Mix together thoroughly
2. A mixture
۱.کاملا بهم آمیختن
۲.مخلوط
Visible
1.Able to be seen
۱.قابل دیدن
Expensive
1.costly
2.high-priced
۱.گران
۲.پر خرج
Talent
1.natural ability
۱.توانایی طبیعی
۲.استعداد
Devise
1.think out
2.plan
3.invent
۱.اندیشیدن
۲.نقشه کشیدن
۳.اختراع کردن
Wholesale
1.in large quantity
2.less than retail in price
۱.به مقدار زیاد
۲.ارزان تر از خرده از نظر قیمت
۳.عمده فروشی
Vapor
1.moisture in the air that can be seen
2.fog
3.mist
۱.رطوبت هوا که قابل دیدن است.
۲.مه
۳.بخار
Eliminate
1.get rid of
2.remove
3.omit
۱.خلاص شدن از
۲.برداشتن
۳.حذف کردن
Villain
1.a very wicked person
۱.آدم شرور
Dense
1.closely packed together
2.thick
۱.متراکم
۲.انبوه
Utilize
1.make use of
۱.استفاده کردن از
Humid
1.moist
2.damp
۱.مرطوب
۲.رطوبت
Theory
1.explanation based on thought,observation, or reasoning
۱.نظریه بر پایه فکر، مشاهده یا دلیل
Descend
1.Go or come down from a higher place to a lower level
۱.پایین آمدن یا پایین رفتن از جای بلند تر به سطح کوتاه تر
Circulate
1.go around
2.go from place to place or person to person
۱.بدور چیزی گشتن
۲.از جایی به جایی یا از پیش کسی به کسی رفتن
Enormous
1.extremely large
2.huge
۱.بسیار بزرگ
۲.عظیم
Predict
1.tell beforehand
۱.پیشگویی کردن
Vanish
1.disappear
2.disappear suddenly
۱.ناپدید شدن
۲.ناگهان محو شدن
Tradition
1.Beliefs,opinions,and customs handed down from one generation to another
۱.باور ها ، اعتقادات و رسومی که از نسلی به نسل دیگر منتقل می شود.
Rural
1.in the country
۱.روستایی
Burden
1.what is carried
2.a load
۱.آنچه حمل می شود
۲.بار
Campus
1.grounds of a college,university,or school
۱.محوطه ی یک دانشکده، دانشگاه یا مدرسه
Majority
1.the larger number
2.greater part
3.more than half
۱.تعداد بیشتر
۲.قسمت عمده
۳.بیش از نیم
۴.اکثریت
Assemble
1.gather together
2.bring together
۱.گرد آمدن
۲.جمع آوری کردن
Explore
1.Go over carefully
2.look into closely
3.examine
۱.سیاحت کردن
۲.اکتشاف کردن
۳.بررسی کردن
Topic
1.Subject that people think,write,or talk about
۱.موضوعی که مردم درباره آن فکر می کنند، می نویسندو یا صحبت می کنند
۲.مبحث،موضوع
Debate
1.a discussion in which reasons for and against something are brought out
۱.بحثی که در آن دلایل موافق و مخالف چیزی مطرح می شود
۲.مذاکره
Evade
1.get away from by trickery or cleverness
۱.با کلک و زرنگی از چیزی دور شدن
۲.طفره رفتن
۳.سرباز زدن
Probe
1.search into
2.examine thoroughly
3.investigate
۱.کاوش کردن
۲.کاملا بررسی کردن
۳.تحقیق کردن
Reform
1.make better
2.improve by removing faults
۱.بهتر کردن
۲.با رفع اشکالات بهبود بخشیدن
Approach
1.come near or nearer to
۱.نزدیک شدن به
Detect
1.find out
2.discover
۱.پی بردن
۲.کشف کردن
Defect
1.Fault
2.That which is wrong
۱.عیب
۲.نقص
Employee
- A person who works for pay
۱.شخصی که در ازای مزد کار می کند
۲.کارمند
Neglect
1.give too little care or attention to
۱.خیلی کم اهمیت دادن یا توجه کردن به
Deceive
1.make some one believe as true something that is false
2.mislead
۱.شخصی را وادار به باور چیزی دروغ کردن
۲.گمراه کردن
Undoubtedly
1.certainly
2.beyond doubt
۱.قطعا
۲.بدون شک
Popular
1.liked by most people
۱.محبوب اکثر مردم
۲.پر طرفدار
Thorough
1.being all that is needed
2.complete
۱.کامل
۲.جامع
Client
1.person for whom a lawyer acts
2.customer
۱.شخصی که وکیل برای او کار می کند،موکل
۲.مشتری
Comprehensive
1.including much
2.covering completely
۱.فراگیر
۲.جامع
Defraud
1.take money,rights,etc, away by cheating
۱.گرفتن پول و حقوق دیگران از راه کلاه برداری
۲.کلاه برداری کردن از
Postpone
1.Put off to a later time
2.delay
۱.به زمان دیگری موکول کردن
۳.به تاخیر انداختن، به تعویق انداختن
Consent
1.agree
2.give permission or approval
۱.موافقت کردن
۲.اجازه یا رضایت دادن
Massive
1.big and heavy
2.large and solid
3.bulky
۱.بزرگ و سنگین
۲.درشت و توپر
۳.حجیم
Capsule
- A small case or covering
۱.جعبه یا روکش کوچک
Preserve
1.keep from harm or change
2.keep safe
3.protect
۱.از تغییر یا آسیب دور نگه داشتن
۲.سالم نگه داشتن
۳.محافظت کردن
Denounce
1.condemn in public
2.express strong disapproval of
۱.آشکارا محکوم کردن
۲.ابراز نارضایتی شدید کردن از
۳.کسی یا چیزی را سرزنش کردن ، ننگین کردن
Unique
1.having no like or equal
2.being the only one of its kind
۱.برابر یا شبیه ندارد.
۲.در نوع خود تک است
۳.منحصر به فرد و بی همتا
Torrent
1.any violent,rushing stream
2.flood
۱.هر جریان خروشان و خشن
۲.سیلاب
Resent
1.feel injured and angered at (something)
۱.از چیزی احساس آزردگی خاطر یا عصبانیت کردن
۲.رنجیدن ، عصبانی شدن
Molest
1.interfere with and trouble
2.disturb
۱.مزاحم شدن و اذیت کردن
۲.آزاردادن
Gloomy
1.dark
2.dim
3.in low spirits
۱.تاریک
۲.کم نور
۳.با روحیه ی پایین (افسرده)
Unforeseen
1.not known beforehand
2.unexpected
۱.از قبل نامعلوم
۲.غیر منتظره
۳.پیش بینی نشده
Exaggerate
1.Make something greater that it is
2.overstate
۱.مبالغه کردن
۲.غلو کردن
Amateur
1.person who does something for pleasure,not for money or as a profession
۱.کسی که کاری را برای لذت انجام می دهد نه برای پول یا به عنوان حرفه
۲.غیر حرفه ای
Mediocre
1.neither good nor baf
2.average
3.ordinary
۱.نه خوب نه بد
۲.متوسط(حد وسط)
۳.معمولی
Variety
1.lack of sameness
2.a number of different things
۱.نا برابری
۲.چند چیز مختلف
۳.تنوع
Valid
1.supported by facts or authority
2.sound
3.true
۱.معتبر
۲.درست
Survive
1.live longer than
2.remain alive after
۱.بقا یافتن
۲.زنده ماندن
۳.بازماندن
۴.جان به در بردن
Weird
1.mysterious
2.unearthly
۱.اسرار آمیز
۲.غیر زمینی
Prominent
1.well-known
2.important
۱.مشهور
۲.مهم
Security
1.freedom from danger ,care , or fear
2.feeling or condition of being safe
۱.عاری از خطر،مراقبت یا ترس
۲.احساس یا حالت امنیت
Bulky
1.Taking up much space
2.large
۱.فضای زیادی میگیرد
۲.بزرگ
۳.حجیم
Reluctant
1.unwilling
۱.بی میل
Obvious
1.easily seen or understood
2.clear to the eye or mind
3.not to be doubted
4.plain
۱.به راحتی درک یا دیده می شود
۲.در آن تردیدی نیست
۳.آشکار و واضح
۴.بدیهی
Vicinity
1.Region near a place
2.neighborhood
۱.منطقه ی نزدیک یک مکان
۲.همسایگی
Century
1.100 years
۱.یکصد سال
۲.قرن
Rage
1.violent anger
2.something that arouses intense but brief enthusiasm
۱.خشم شدید
۲.چیزی که علاقه ی شدید اما مختصر بر می انگیزد.
Document
1.something handwritten or printed that gives information or proof of some fact
۱.چیز دست نویس یا تایپ شده که درباره حقیقتی شواهد یا اطلاعات می دهد.
۲.سند مدرک
Conclude
1.end
2.finish
3.decide
۱.تمام کردن
۲. به پایان رساندن
۳.تصمیم گرفتن
Undeniable
1.not to be denied
2.cannot be questioned
۱.نمی توان انکار کرد
۲.نمی توان زیر سوال برد
۳.غیر قابل انکار
Resist
1.act against
2.strive against
3.oppose
۱.عمل کردن خلاف
۲.مخالفت کردن با
۳.مقاومت کردن
Lack
1.be entirely without something
2.have not enough
۱.کاملا فاقد چیزی بودن
۲.به اندازه کافی نداشتن
Ignore
1.pay no attention to
2.disregard
۱.توجه نکردن به
۲.نادیده گرفتن
Callenge
1.call to a fight
۱.به مبارزه طلبیدن
Miniature
1.represented on a small scale
۱.در مقیاسی کوچک نشان داده می شود
۲.کوچک
Source
1.place from which something comes or is obtained
۱.مکانی که از آن چیزی نشات میگیرد یا بدست می آید
۲.منشا منبع سرچشمه
Excel
1.be better than
2.do better than
۱.برتری داشتن
۲.بهتر بودن از
Feminine
1.of women or girls
۱.زنانه
۲.مونث
Mount
1.get up on
۱.سوارشدن
۲.بالارفتن از
Compete
1.try hard to get something wanted by others
2. Be a rival
۱.تلاش سخت برای بدست آوردن چیزی که دیگران هم خواهان آن هستند
۲.رقابت کردن
Dread
1.look forward to with fear
2.fear greatly
3.causing great fear
۱.با ترس چشم انتظار چیزی بودن
۲.خیلی ترسیدن
۳.خیلی ترساندن
Masculine
1.of man
2.male
۱.مردانه
۲.مذکر
Menace
1.threat
۱.تهدید