لغت Flashcards
گردان
پهلوانان
مُهر
مجاز از انگشتر شاهی
تیرگی
دشمنی،کدورت
پرمایگان
گرانمایگان
خیرگی
بی شرمی،بی حیایی
احوال عیانی
وضع اشکار
نوانی
نالانی/ناتوانی
فصاحت
زبان اوری/روانی سخن
لحن
نغمه/سرود
غوانی
زنان اواز خوان
نداف
پنبه زن
گازر
رخت شوی
مزور
ساختگی/تقلبی
خز
جانوری که پوست ان قهوه ای یا خاکستری و بسیتر گرانبهاست
اوانی
جمع آنیه و آنیه جمع انا به معنی ظرف
استعاره از ستارگان
حنظل
هندوانه ابوالجهل
زنهار
مراقب باش
غره مشو
فریب نخور
حُله
پارچه ابریشمی
تنیده
بافته
نهاد
ابداع کرد
نیازی
عزیز،گرامی
مرده ریگ
وامانده
از پی تهویل
به سبب ترسیدن
مقلموت
ملک الملک
در سپردن
تسلیم کردن
رنگ امیختن
ریاکاری/فریبکاری
ریش
زخم
یله کردی
رها میکردی
مَسمُغان
بزرگترین پیشوای دینی آیین زرتشت
یه رویه گشت
فیصله یافت
مُلَطَفه
نامه کوچک
حشمت
شکوه و بزرگی
لون
رنگ
بسیچ
اماده شدن
استمالت
دلجویی
استمالت
دلجویی
بادی در سر کنند
غرور و تکبر نماید
تعزیتی ملکانه به رسم
عزاداری شاهانه و به ایین
تقبیح
بیان نمودن زشتی کار کسی/زشت شمردن
متابعت
پیروی
خداوند
صاحب
قوم
همسر
الحاح
پافشاری/اصرار
مقمر
مهتابی
نقود
ج نقد/پول و سکه
زینهار
بر حذر باش
خلل
تباهی/خرابی
پشتواره
پشت باره
دم
نفس
سجاده بر روی افکندن
کاری شگفت اور انجام دادن
قفا
سیلی
مشتی خاک پس من انداز
وقتی بازگشت مسافر و رونده را نمیخواستند
مخالف اب ریختم
گرانی ببرم
رفع زحمت کنم
دولت وقت مجموع
سلطنت جمعیت خاطر و یک سر به خدا پرداختن
زوال
از بین رفتن
مروحه طاووسی
بادبزنی از پر طاووس
خاتم پیروزه
انگشتر فیروزه
گو مباش
نیازی با ان نیست
رباط
کاروانسرا
دریوزه
گدایی
کلک
قلم
ستاک
شاخه
شرر
زبانه اتش
دهر
مجاز از مردم روزگار
ناهید
ستاره زهره
خامه
قلم
تیر
عطارد
خدنگ
درختی که چوب محکمی دارد و از ان تیر و نیزه میسازند
خطیر
بزرگ
بی خطر
بی ارزش
سقر
جهنم
دست کسی را در حنا گذاشتن
کسی را ناگزیر به انجام کاری کردن
شماتت
سرزنش
عِرض
آبرو
یارستن
توانستن
ملمع
رنگارنگ
قدوه
پیشوا /مرجع
ترسا
مسیحی
تردامن
کنایه ازگناهکار
صداع
سردرد
تقبیح
بیان نمودن زشتی کار کسی
متابعت
پیروی
الحاح
پافشاری
مقمر
مهتابی
نقود
پول و سکه
زینهار
بر حذر باش
زنهار
مراقب باش
پشتواره
پشت باره
سچاده بر روی افکندن
کاری شگفت اور انجام دادن
قفا
سیلی
گرانی ببرم
عرض
آبرو