فارسی Flashcards
شمیم
نسیم حوشبو
تلماسه
دودکش جن
وداد. vodaad vedaad, vadaad
محبت دوستی مودت
شهیق
لحظه، فرو بردن دم و نفس ، الهام ، تطلق ، آخر صدای نا خوش آیند ( صدای خر) ضد نفیر گردانیدن گریه را در سینه ی خود چشم زخم رسیدن به کسی بلند شدندکوه و غیره
تطلق
بگذشتن . (تاج المصادر بیهقی ) . به سرعت گذشتن آهو و روی نگردانیدن آهو. || شاشیدن اسب پس از رفتار. || گشاده رویی کردن در روی کسی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از آنندراج ). خلاف تقبض . (از اقرب الموارد).
بسوده
لغتنامه دهخدا بسوده . [ ب َ / ب ِ دَ / دِ ] (ن مف ) بسفته .سفته . بمعنی دست زده و مالیده و لمس و لامسه باشد. (برهان ). دست زده شده . (شرفنامه ٔ منیری ) (مؤید الفضلاء). بدست زده باشد. (لغت فرس اسدی ). بدست زده و مالیده باشد. (اوبهی ) (معیار جمالی ). دست زده و دست ساییده . (فرهنگ خطی ). لمس کرده شده و ساییده و دست نهاده شده . (ناظم الاطباء). بمعنی دست زده و لمس کرده و مالیده باشد. (سروری ). لمس و لامسه . (مؤید الفضلاء). بمعنی دست زده و لمس کرده و مالیده و آن را بسفته و سفته نیز گویند و سوده و سفته تبدیل یکدیگرند و بمعنی ساییده نیز آمده است . (انجمن آرا) (آنندراج ). و رجوع به شعوری ج 1ورق 195 و 221 شود. || سوراخ کرده . (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ) (اوبهی ) (سروری ) (فرهنگ نظام ) (از مؤید الفضلاء). - نابسوده ؛ دست نزده ، لمس نکرده : نابسوده دو دست رنگین کرد ناچشیده بتارک اندر تاخت
نابسوده : دست نخورده
وسط باز
کسی که میان دو صندلی می نشیند … موضع مشخصی ندارد.
دلال
نحله
آئین، کیش، مسلک… علیه، بخشش
آنچه مرد باید به روش بدهد ….
شهود… شهودی
شهود[۱] دریافت بیمیانجی یک چیز یا فراگیری دانش بینیاز از اثبات و استدلال است.
تعریف شهود از سوی فیلسوفان: دسترسی سرراست به دانش ناخودآگاه، شناخت ناخودآگاه، حسگر درونی، بینش درونی به شناسایی الگوی ناخودآگاه و توانایی پی بردن به چیزی غریزی بینیاز به استدلال آگاهانه.
Intuition
لخشان
نام عربی برای پسر به معنای پاک
شره. sharah
حرص و طمع
خورجیر
خوب و خوش
زبان دیلمی
پیخال
مدفوع
نفخه
یک بار دمیدن با دهان ، دم و غیره
- نفخه ٔ روح ؛ کنایه از دمی باشد که جبرئیل در آستین مریم مادر حضرت عیسی (ع ) دمیده بود. (آنندراج ). نفخ روح
من زنده به ذکر دوست باشم
دیگر حیوان به نفخه ٔ صور.
سعدی .
بَهِيمَةُ
هر حیوان خشکی یا آبی که بر چهار پا راه برود
مونیسم
نگرش مونیستی علاوه برآنکه انحصارگرایانه است، بر پایههای جزمیت، قطعیت و جهانشمولی نیز اتکا میکند؛ مدلهای مثالیگرایانه افلاطونی و منطق ارسطویی ….
سره
لغتنامه دهخدا
سره . [ س َ رَ / رِ ] (ص ، اِ) زر رایج تمام عیار باشد و نقیض قلب است که ناسره گویند. (برهان ) (جهانگیری ). سیم و زر قلب راناسره خوانند و پاک را سره .
جهر
https://www.vajehyab.com/?q=جهر
آشکار. صدای بلند
نیز مراجعه شود به نشانی بالا/
ابجد
همان حرف و هجا ست که به ترتیب خاصی خوانده شود
ترتیب و ترکیب قدیم حروف الفبای عربی که عبارت است از: همزه = ۱، ب = ۲، ج = ۳، د = ۴، ﻫ = ۵، و = ۶، ز = ۷، ح = ۸، ط = ۹، ی = ۱۰، ک = ۲۰، ل = ۳۰، م = ۴۰، ن = ۵۰، س = ۶۰، ع = ۷۰، ف = ۸۰، ص = ۹۰، ق = ۱۰۰، ر = ۲۰۰، ش = ۳۰۰، ت = ۴۰۰، ث = ۵۰۰، خ = ۶۰۰، ذ = ۷۰۰، ض = ۸۰۰، ظ = ۹۰۰، غ = ۱۰۰۰. = حساب ⟨ حساب جُمَّل
فرهنگ فارسی عمید
کیاست
تدبیر، تیزفهمی، درایت، زیرکی، فراست، هوش، هوشیاری
فرجود
لغتنامه دهخدا
فرجود. [ ف َ ] (اِ) معجزه و اعجاز و اعجاز، خلاف عادتی است که از انبیا و کراماتی ، که از اولیا به ظهور میرسد. (برهان
دوده
/dude/ معنی ۱. جسمی نرم و چرب و سیاهرنگ که از دود نفت میگیرند. از سوزاندن بعضی مواد صمغی و سقزی هم به دست میآید. در صنعت برای ساختن رنگهای نقاشی و مرکب چاپ به کار میرود. ۲. [قدیمی] = دودمان ۳. [قدیمی] نسل. فرهنگ فارسی عمید مترادف و متضاد ۱. اهلبیت، خانواده، دودمان، نسب ۲. مداد ۳. دودک
چارگامه
اسب تندرو؛ اسب راهوار: ◻︎ ساقیا اسب چارگامه بران / تا رکاب سهگانه بستانیم (خاقانی: ۴۸۳).
لیسک
آب نباتی بر سر چوبکی که کودکان می لیسند