فارسی Flashcards

1
Q

شمیم

A

نسیم حوشبو

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
2
Q

تلماسه

A

دودکش جن

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
3
Q

وداد. vodaad vedaad, vadaad

A

محبت دوستی مودت

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
4
Q

شهیق

A
لحظه، فرو بردن دم و نفس ، الهام ، تطلق 
،  آخر صدای نا خوش آیند ( صدای خر) 
ضد نفیر 
گردانیدن گریه را در سینه ی خود 
چشم زخم رسیدن به کسی 
بلند شدندکوه و غیره
How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
5
Q

تطلق

A
بگذشتن . (تاج المصادر بیهقی ) . 
به سرعت گذشتن آهو و روی نگردانیدن آهو. 
|| شاشیدن اسب پس از رفتار. || 
گشاده رویی کردن در روی کسی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از آنندراج ). 
خلاف تقبض . (از اقرب الموارد).
How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
6
Q

بسوده

A
لغت‌نامه دهخدا
بسوده . [ ب َ / ب ِ دَ / دِ ] (ن مف ) بسفته .سفته . بمعنی دست زده و مالیده و لمس و لامسه باشد. (برهان ). دست زده شده . (شرفنامه ٔ منیری ) (مؤید الفضلاء). بدست زده باشد. (لغت فرس اسدی ). بدست زده و مالیده باشد. (اوبهی ) (معیار جمالی ). دست زده و دست ساییده . (فرهنگ خطی ). لمس کرده شده و ساییده و دست نهاده شده . (ناظم الاطباء). بمعنی دست زده و لمس کرده و مالیده باشد. (سروری ). لمس و لامسه . (مؤید الفضلاء). بمعنی دست زده و لمس کرده و مالیده و آن را بسفته و سفته نیز گویند و سوده و سفته تبدیل یکدیگرند و بمعنی ساییده نیز آمده است . (انجمن آرا) (آنندراج ). و رجوع به شعوری ج 1ورق 195 و 221 شود. || سوراخ کرده . (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ) (اوبهی ) (سروری ) (فرهنگ نظام ) (از مؤید الفضلاء).
- نابسوده ؛ دست نزده ، لمس نکرده :
نابسوده دو دست رنگین کرد
ناچشیده بتارک اندر تاخت

نابسوده : دست نخورده

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
7
Q

وسط باز

A

کسی که میان دو صندلی می نشیند … موضع مشخصی ندارد.

دلال

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
8
Q

نحله

A

آئین، کیش، مسلک… علیه، بخشش

آنچه مرد باید به روش بدهد ….

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
9
Q

شهود… شهودی

A

شهود[۱] دریافت بی‌میانجی یک چیز یا فراگیری دانش بی‌نیاز از اثبات و استدلال است.

تعریف شهود از سوی فیلسوفان: دسترسی سرراست به دانش ناخودآگاه، شناخت ناخودآگاه، حسگر درونی، بینش درونی به شناسایی الگوی ناخودآگاه و توانایی پی بردن به چیزی غریزی بی‌نیاز به استدلال آگاهانه.

Intuition

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
10
Q

لخشان

A

نام عربی برای پسر به معنای پاک

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
11
Q

شره. sharah

A

حرص و طمع

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
12
Q

خورجیر

A

خوب و خوش

زبان دیلمی

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
13
Q

پیخال

A

مدفوع

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
14
Q

نفخه

A

یک بار دمیدن با دهان ، دم و غیره

  • نفخه ٔ روح ؛ کنایه از دمی باشد که جبرئیل در آستین مریم مادر حضرت عیسی (ع ) دمیده بود. (آنندراج ). نفخ روح

من زنده به ذکر دوست باشم
دیگر حیوان به نفخه ٔ صور.
سعدی .

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
15
Q

بَهِيمَةُ

A

هر حیوان خشکی یا آبی که بر چهار پا راه برود

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
16
Q

مونیسم

A

نگرش مونیستی علاوه برآن‌که انحصارگرایانه است، بر پایه‌های جزمیت، قطعیت و جهان‌شمولی نیز اتکا می‌کند؛ مدل‌های مثالی‌گرایانه افلاطونی و منطق ارسطویی ….

17
Q

سره

A

لغت‌نامه دهخدا
سره . [ س َ رَ / رِ ] (ص ، اِ) زر رایج تمام عیار باشد و نقیض قلب است که ناسره گویند. (برهان ) (جهانگیری ). سیم و زر قلب راناسره خوانند و پاک را سره .

18
Q

جهر

A

https://www.vajehyab.com/?q=جهر

آشکار. صدای بلند

نیز مراجعه شود به نشانی بالا/

19
Q

ابجد

A

همان حرف و هجا ست که به ترتیب خاصی خوانده شود

ترتیب و ترکیب قدیم حروف الفبای عربی که عبارت است از: همزه = ۱، ب = ۲، ج = ۳، د = ۴، ﻫ = ۵، و = ۶، ز = ۷، ح = ۸، ط = ۹، ی = ۱۰، ک = ۲۰، ل = ۳۰، م = ۴۰، ن = ۵۰، س = ۶۰، ع = ۷۰، ف = ۸۰، ص = ۹۰، ق = ۱۰۰، ر = ۲۰۰، ش =‌ ۳۰۰، ت = ۴۰۰، ث = ۵۰۰، خ = ۶۰۰، ذ = ۷۰۰، ض = ۸۰۰، ظ = ۹۰۰، غ = ۱۰۰۰. = حساب ⟨ حساب جُمَّل
فرهنگ فارسی عمید

20
Q

کیاست

A

تدبیر، تیزفهمی، درایت، زیرکی، فراست، هوش، هوشیاری

21
Q

فرجود

A

لغت‌نامه دهخدا

فرجود. [ ف َ ] (اِ) معجزه و اعجاز و اعجاز، خلاف عادتی است که از انبیا و کراماتی ، که از اولیا به ظهور میرسد. (برهان

22
Q

دوده

A
/dude/
معنی
۱. جسمی نرم و چرب و سیاه‌رنگ که از دود نفت می‌گیرند. از سوزاندن بعضی مواد صمغی و سقزی هم به دست می‌آید. در صنعت برای ساختن رنگ‌های نقاشی و مرکب چاپ به کار می‌رود.
۲. [قدیمی] = دودمان
۳. [قدیمی] نسل.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. اهلبیت، خانواده، دودمان، نسب 
۲. مداد 
۳. دودک
23
Q

چارگامه

A

اسب تندرو؛ اسب راهوار: ◻︎ ساقیا اسب چارگامه بران / تا رکاب سهگانه بستانیم (خاقانی: ۴۸۳).

24
Q

لیسک

A

آب نباتی بر سر چوبکی که کودکان می لیسند

25
رزایا- رزیه
رزیه فرهنگ فارسی معین (رَ یَّ) [ ع . رزیئة ] (اِ.) مصیبت عظیم ، پیش آمد ناگوار؛ ج . رزایا.
26
بانی
``` ۱. بناکننده؛ سازنده. ۲. بنیان‌گذار؛ مؤسس. فرهنگ فارسی عمید مترادف و متضاد ۱. بنیانگذار، پایهگذار، موسس ۲. باعث، مورث، عامل، سازنده دیکشنری انگلیسی ترکی عربی architect, author, founder, instituter, institutor, mover, organizer, originator, responsible, sponsor ```