درس ۱۶ Flashcards
زنده بودن حادثه
کنایه از طبیعی بودن حادثه
خیال میکردم عینک مثل تعلیمی و کراوات یک چیز فرنگی مابی است که مردان متمدن برای قشنگی به چشم می گذارند
فکر میکردم که عینک مانند اعصاب کراوات اروپایی است که مردان شهرنشین برای زیبایی به چشم می گذارند
دایی جان میرزا غلامرضا که در تجدد افراط داشت
دایی جان میرزا غلامرضا که در نوگرایی زیادهروی میکرد
مانند علم یزید می مانند
کنایه از قد بلند بودن
متلکی میگفت که دو برادر مثل علم یزید می ماند
تیکه ای میانداخت شما دو برادر بسیار قد بلند هستید
به شتر افسار گسیخته می مانی
کنایه از سهل انگار بودن
بور شدن
کنایه از ضایع شدن
به شتر افسار گسیخته می مانی ‘معنی’
سهل انگار هستی
هردمبیل و هپل و هپو هستی
بی نظم و لابالی هستی
دریا دل بودن
کنایه از بخشنده بودن
شیرینی زبان
حس امیزی
دهن کجی کردن
کنایه از شیطنت کردن
حمل بر بی استعدادی و مهملی و ولنگاری ام کردند
فکر کردند که من تنبل و سهل انگار هستم
برگ درختان مثل سربازهای تیر خورده
تشبیه
بشکن زدن
کنایه از شادی فراوان